اواخر مرداد بود که رفته بودیم مشهد.
عروسی یکی از اقوام اونجا بود.
قرار بود بخاطر فشار کاری من و برنامه های سفر حج خانمم زود برگردیم.
فقط 3 روز اونجا باشیم. اونم چه سه روزی. روز اول که به مهمونی رفتن و دیدن اقوام گذشت. روز دوم هم که مراحل آمادگی جهت عملیات عروسی رو انجام می دادیم.
روز سوم هم باید برای پاتختی و ... اقدام می کردیم.
حالا منظورم از این هجویات چیه الان میگم.
توی این سه روز که مشهد بودیم سر جمع 2 ساعت حرم نرفته بودم. خیلی حالم گرفته بود. با زمین و زمان سر جنگ داشتم.
نمیدونم تاحالا براتون پیش اومده یا نه .....
شب آخر خوابم نمیبرد.